قصه لیلی و سعید
- AD MIN
- Oct 7, 2024
- 6 min read
قصه لیلی و سعید
عشق ناکام لیلی نیکونظر به سعید قاسمینژاد، از جنبش سبز و اعتراضات در ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۸ هجری خورشیدی آغاز شد و در روزی تلخ با چمدانی به دست در نیویورک پایان یافت.

اجازه بدهید شخصیتهای این داستان را برای شما معرفی کنم:
سعید قاسمینژاد، از پایهگذاران و دبیر کل سازمان دانشآموختگان لیبرال و مدیر مرکز ایرانی مطالعات لیبرالیسم است. او دارای لیسانس و فوق لیسانس مهندسی عمران و مهندسی ترابری از دانشگاه تهران است. آن روزها کمتر دختری در میان اصلاحطلبان بود که نخواهد با سعید رابطه داشته باشد، زیرا سعید از یک خانواده ثروتمند آمده بود. بهاره هدایت نقل میکرد خیلی از دخترهای ما [اصلاحطلبان] میخواستند سوار تویوتا کمری سفیدرنگ سعید در ابتدای دهه هشتاد هجری خورشیدی شوند.
قاسمینژاد ۲۵ خرداد سال ۱۳۸۲ به اتهامات اغتشاش و اخلال در نظم عمومی بازداشت و از سوی حفاظت اطلاعات زندان ۲۰ روز را در بند ۳۲۵ زندان اوین در سلول انفرادی گذراند. دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی وی را در ۱۷ شهریورماه سال ۱۳۸۶ به جرم اقدام علیه امنیت ملی از طریق تحریک به اغتشاش به دو سال حبس محکوم کرد.
سعید قاسمینژاد در جریان بازداشتش با حضور در دفتر روزنامه کیهان به مدیر مسئولی حسین شریعتمداری در بخشی از اظهارات خود عنوان کرد: «اگر مسئولین تذکری میدادند و یا لااقل تشویق نمیکردند، قطعا کارم به اینجا کشیده نمیشد». اظهاراتی که بعدتر قاسمینژاد آن را «اعترافات اجباری» خواند. (تصویر شماره ۱)
لیلی نیکونظر، روزنامهنگار اصلاحطلب که از هفتهنامهٔ روزنامههایی همچون «هم میهن» و «اعتماد ملی» و «آینده نو» آغاز به کار کرد (تصویر شماره ۲) و تا کار در روزنامهً «همشهری» متعلق به شهرداری تهران پیش رفت و حتی از پادویی برای مرجان شیخالاسلامی آل آقا (معروف به مرجان دزده) در خبرگزاری میراث فرهنگی مشغول بود.
نیکونظر شهرت خود را مدیون طرحی است که بزرگمهر حسینپور در بحبوحه حوادث ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۸ از او کشید (تصویر شماره ۳)
وهمچنین مصاحبهای که در مهرماه سال ۱۳۸۹ هجری خورشیدی با ساسی مانکن برای هفتهنامه «چلچراغ» انجام داد. (تصویر شماره ۴)
او همواره از کارت «قربانی» برای پیشرفت خود استفاده میکرد و خود را قربانی مردان هوسباز اصلاحطلب در رسانهها معرفی میکند.
نیکونظر مدعی است توسط آرش خوشخو، سردبیر سابق چلچراغ مدتها مورد آزار جنسی قرار گرفته است؛ موضوعی که با رفتار نیکونظر در تناقض است. یکی از دوستان نزدیک نیکونظر [که نامش به دلیل مسائل امنیتی نزد نویسنده محفوظ میماند] تعریف میکند برای آنکه پیمان معادی حاضر به مصاحبه با لیلی شود او به اغواگری برای این بازیگر سینمای ایران میپردازد و در نهایت موفق میشود با پیمان معادی چندین ملاقات خصوصی عاشقانه داشته باشد.
عاشقانههای این دو نفر، از طریق فیسبوک و زمانی که لیلی نیکونظر در ایران مشغول خدمت به اصلاحطلبان و سعید قاسمینژاد در فرانسه مشغول تحصیل بود (*) کمکم آغاز شد و زمانی رنگ جدیتر به خود گرفت که دو سال از حوادث انتخابات ریاست جمهوری اسلامی سال ۱۳۸۸ هجری خورشیدی میگذشت؛ جایی که قاسمینژاد توانسته بود به صورت کامل کنترل سازمان دانشآموختگان لیبرال ایران را با حمایت چهرههایی همچون امیر اعتمادی، بهزاد مهرانی، یوحنا نجدی، علیرضا موسوی، لیونا عیسیقلیان و چهرههای پر سر و صدا و تازه واردی همچون سلمان سیما از چنگ شاخه درونمرزی این سازمان نظیر احمد عشقیار، رشید اسماعیلی و نجات بهرامی خارج نماید و لیلی نیز به تازگی وارد کشور بلژیک شده و مشغول تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته هنر بود (*) و فعالیت رسانهای خود را به صورت پارهوقت در رسانههایی همچون «روزآنلاین» پیگیری میکرد. او بعدتر به عنوان یکی از دبیران مجله اینترنتی «قلمرو» منصوب شد که ناشر آن «مرکز فرهنگ و هنر ایده» به مالکیت مهدی خلجی و مرجان شیخالاسلامی آل آقا بود. (تصویر شماره ۵ و ۶)
چندین سفر نیکونظر به فرانسه و دیدار با سعید قاسمینژاد، لیلی را بیشتر از هر زمان دیگری به مجنون خود وابستهتر کرده بود اما خیلی زود ودر عرض کمتر از چند ماه از شروع این رابطه، بلند پروازیهای سعید آنها را هزاران مایل از هم دور کرد. سعید به قصد تحصیل در مقطع دکتری و همچنین شروع دوران جدیدی در زندگی خود، فرانسه را به مقصد ایالات متحده و شهر نیویورک ترک کرد. تا آن زمان نقطه نظرات سیاسی این زوج که تلاش کرده بودند رابطهشان را علنی نکنند، فاصله چندانی از یکدیگر نداشت. با کمی تفاوت قاسمینژاد یک اصلاحطلب رادیکالتر به شمار میرفت و نامههای گوناگون برای درخواست آزادی میرحسین موسوی، مهدی کروبی و همسران این دو رهبر جنبش سبز را امضا میکرد (*) و لیلی نیز تمایل چندانی برای حضور جدی در صحنه اصلی فضای سیاسی ایران نداشت.
با سفر سعید قاسمینژاد در سال ۲۰۱۱ به ایالات متحده، این فیسبوک و وایبر و اسکایب بود که وسیلهای برای رفع دلتنگیهای لیلی به شمار میرفت.
ارتباطات پولساز لیلی نیکونظر
نیکونظر خیلی زود توانست با وزارتخانهها و سازمانهایی که در هلند و ایالات متحده، بودجههای حقوق بشری را تامین میکنند ارتباط برقرار نماید. او در یکی از پروژههای آموزشی حقوق بشری که قرار بود در شهر استانبول ترکیه برگزار شود، دو تن از بستگان خود [که هیچ سابقه فعالیت سیاسی نداشتند] را به عنوان فعال حقوق بشر معرفی کرد تا آنها برای شرکت در این کلاسها از حضور در تور یک هفتهای در استانبول لذت ببرند و علاوه بر دریافت هزینههای رفت و آمد و محل اقامتشان، مبلغ هزار دلار نیز پول تو جیبی دریافت نمایند. بودجهای که این سازمانها برای آموزش فعالان مدنی و اجتماعی در نظر گرفته بودند.
این تمام ماجرا نبود زیر او کمک کرد با ارتباطاتی که داشت برای دو وبسایت «بامداد خبر» (تصویر شماره ۷) و «تقاطع» (تصویر شماره ۸) نیز ردیف بودجه در نظر گرفته شود. وبسایتهایی که زیر مجموعه سازمان دانشآموختگان لیبرال ایران به شمار میرفت و سردبیر آن نیز امیر اعتمادی بود.
خیلی زود و پس از گذشت چند ماه بودجه «بامداد خبر» به دلیل انتشار اخبار زرد و نامتناسب با اهداف اعلام شده، قطع شد. اعتمادی و قاسمینژاد اعتقاد داشتند باید از طریق اخبار زرد همچون اخبار سلبریتیها و حواشی زندگی آنها، مخاطب جذب کرد که این موضوع مورد پسند بودجه دهندگان قرار نگرفته بود و اعتراض خود را از طریق نیکونظر به مدیران این سازمان انتقال دادند.
نیکونظر بعدها توانست از طریق روابط خود بودجهای پنجهزار دلاری (در هر ماه) برای تقاطع جذب نماید که در نهایت بودجه پروژه تقاطع نیز با بیکفایتی اعتمادی قطع شد.
تلاشهای نیکونظر در این زمینه صرفا کمک به پیشبرد پروژههایی برای آگاهسازی و کمک به مردم ایران نبود، بلکه تلاشی برای دلربایی از یاری بود که در نیویورک به او وعده ازدواج داده بود. یاری که آن زمان در تکاپو برای دریافت مدرک دکترای اقتصاد خود بود.
سفر لیلی نیکونظر به نیویورک
دلتنگیها و بیقراریهای لیلی نیکونظر در نهایت منجر به دعوت سعید از او برای سفر به نیویورک و تجدید عاشقانهها میشود. لیلی نیکونظر با تصور اینکه این سفر سرآغازی برای مهاجرت همیشگی او به ینگه دنیا خواهد شد با دو چمدان راهی دیدار یار میشود؛ دیداری که معادلات لیلی را به کلی بر هم زد زیرا در قدم اول هیچکس در فرودگاه منتظر او نبود و سعید صرفا با ارسال آدرس از او میخواهد تاکسی بگیرد و خود را به خانه وی برساند؛ اقدامی که او را شوکه میکند. ظرف مدت چند روز رفتارهای سرد قاسمینژاد نسبت به نیکونظر از جمله کار زیاد با کامپیوتر، بیتوجهی به صحبتهای لیلی و عدم تمایل به برقراری رابطه جنسی زیاد، نیکونظر را به این نتیجه میرساند که سعید دیگر علاقهای برای ادامه این رابطه ندارد.
زمانی که آنها برای تماشای یک فیلم به سینما میروند، سعید، کیف دستی خود را به لیلی میدهد. او نیز برای آنکه میخواسته دست سعید را بگیرد، در طول پخش فیلم کیف او را روی زمین در مقابل پاهایش قرار میدهد. سعید پس از پایان فیلم، زمانیکه متوجه میشود کیفش روی زمین است با پرخاش و توهین به لیلی میگوید «در زندگیات پانصدهزار دلار دیدی؟ محتویات این کیف پانصدهزار دلار ارزش دارد». بازگشت لیلی به خانه سعید توام با سکوت طرفین و بیتوجهی سعید و خوابیدن او همراه میشود. فردای آن روز با سکوت مداوم سعید و بیتوجهی او به لیلی، باعث میشود نیکونظر تصمیمش را برای ترک منزل سعید بگیرد. او چمدانهایش را میبندد و خانه معشوق را به سمت خیابانهای نیویورک ترک میکند.
حرکت به سمت منزل مهدی خلجی
لیلی نیکونظر که سفر پنهانیاش به نیویورک را برای دیدار یار ناکام میدید، با مهدی خلجی تماس میگیرد و همه چیز را برای او تعریف میکند. مهدی خلجی نیز همزمان ماجرا را با همسر خود، مرجان شیخ الاسلامی آل آقا در میان میگذارد که با واکنش دوستانه آنها روبرو میشود و از لیلی میخواهند به خانه آنها در واشینگتن دیسی برود.
محبت این زن و شوهر هرگز از خاطر لیلی نرفت و پس از افشای آنکه مجله اینترنتی قلمرو با ثروت مرجان آل آقا که از مسیر اختلاس بیش از ۷ میلیارد دلاری از سرمایههای ملت ایران اداره میشده، اعضای هیئت دبیره این مجله، از جمله محمد ایزدی، از دوستان نزدیک سعید قاسمینژاد و عضو سابق شبکه فرشگرد، تلاش کردند با انتشار بیانیهای از روسای سابق خود اعلام برائت کنند که با مخالفت شدید نیکونظر همراه شد. او میگفت آنها به ما شغل و پول دادند و ما نباید نمک بخوریم و نمکدان بشکنیم. در نهایت این بیانیه صادر شد (*) ولی نیکونظر هرگز حاضر نشد در مقابل روسای سابق خود بایستد.
این قصه عشق ناکام نمایش دیگری از فسادی است که تا لایههای بالایی اپوزیسیون جمهوری اسلامی نفوذ کرده و به راحتی نمایشگر یکی از اصلیترین دلایل ناکامی اپوزیسیون است.
Comments